Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (1414 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
superintend
U
ریاست کردن
superintended
U
ریاست کردن
superintending
U
ریاست کردن
superintends
U
ریاست کردن
matronize
U
ریاست کردن
to fill the chair
U
ریاست کردن
to take the lead
U
ریاست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
preside
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
superintend
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends
U
ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
boss
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
chairman
U
ریاست کردن اداره کردن
chairmen
U
ریاست کردن اداره کردن
Other Matches
prefectural
U
وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture
U
مقام ریاست دوره ریاست
favorite son
U
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
generalship
U
ریاست
headships
U
ریاست
headship
U
ریاست
principalship
U
ریاست
matronship
U
ریاست
managership
U
ریاست
matronhood
U
ریاست
administratorship
U
ریاست
presidency
U
ریاست
presidentship
U
ریاست
chairmanship
U
ریاست
superiority
U
ریاست
chairmanships
U
ریاست
directorships
U
ریاست
directorship
U
ریاست
superintendence
U
ریاست
managerial
U
ریاست
postmastership
U
ریاست پست
superintendency
U
ریاست مدیریت
vice president
U
نیابت ریاست
chieftainship
U
ریاست قبیله
prefecture
U
اداره ریاست
magistrature
U
ریاست کلانتری
superintendence
U
ریاست مدیریت
abbotship
U
ریاست دیر
abbay
U
ریاست دیر
mayorship
U
ریاست شهرداری
captaincy
U
ریاست بزرگتری
captainship
U
ریاست بزرگتری
mayoralty
U
ریاست شهرداری
patriarchate
U
ریاست طایفه
chieftaincy
U
ریاست قبیله
patriarchate
U
ریاست خانواده
wardenship
U
مقام ریاست
command of execution
U
ریاست اجرایی
abbatial or abbatical
U
مربوط به ریاست دیر
bossiness
U
متمایل به ریاست مابی
rectorate
U
ریاست بنگاه مذهبی
bossy
U
متمایل به ریاست مابی
speakership
U
مقام ریاست مجلس
presidential
U
وابسته به ریاست جمهور
prioship
U
سمت ریاست دیر
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
You sure have a nerve to ask become a director.
U
آخر تورا چه ره ریاست
the party is led by him
U
او بر ان حزب ریاست دارد
presidentship
U
مقام ریاست جمهور
take the chair
U
ریاست انجمنی را دارا بودن
directorates
U
مقام ریاست هیئت مدیره
deanship
U
مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
magistracy
U
ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
take the chair
U
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
rectorate
U
مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
capital
U
رئیسی ریاست مابانه عمده
preside
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presidency
U
مقام یا دوره ریاست جمهوری
directorate
U
مقام ریاست هیئت مدیره
presided
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
marshalsea
U
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
masterfully
U
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
The presidensial election is the topic of the day.
U
انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
interlocking directorate
U
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
ریاست مخابرات به چهار نفر کارمند ضرورت دارد
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com